از صدا و سیما برای مصاحبه آمده بودند که نوجوان کنار تختی اش
را نشان داد.در میان سؤالاتشان ازش پرسیدند آقای عرب را می شناسی؟
گفت:«یکی از فرماندهان لشکر است اما تا حالا ندیدمش.»تخت کناریش
را نشان دادند و گفتند:«ایشانند.»شرمنده شد.
از وقتی بستری شده بود همه کارهای شخصی اش را عرب
انجام داده بود.