loading...
راجعون
گمنام بازدید : 199 چهارشنبه 03 مهر 1392 نظرات (0)

 


هشت سالش بیشتر نبود که سرکار رفت،مغازه ی جوشکاری.
خبردار شد موتور چاه همسایه خراب شده است.با لباس کار،
داخل چاه رفت.وقتی از چاه بالا آمد،صاحب خانه با یک دست لباس نو،منتظرش
بود.دلش به حال قربانعلی سوخته بود.قربانعلی اما خاک لباسش را تکاند،
یک نگاهی به لباس ها کرد،نگاهی هم به آقای همسایه و گفت:«ما یتیم هستیم اما فقیر نیستیم
کرامت نفس داشت،به خاطر یک چیز بی ارزش خودش را پایین نمی آورد.


ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
بسم الله الرحمن الرحیم... جبهه انسان را می سازد,جنگ ما واقعا سازنده است,اینجا شفاخانه است. باید بجنگیم تا زمانی که انشاالله به پیروزی برسیم. "از گفتارهای سردار شهید قربانعلی عرب"
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نویسندگان
    آرشیو
    نظرسنجی
    برای شادی ارواح طیبه شهدا چند صلوات ختم میکنید؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 61
  • کل نظرات : 5
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 27
  • آی پی امروز : 2
  • آی پی دیروز : 0
  • بازدید امروز : 4
  • باردید دیروز : 1
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 12
  • بازدید ماه : 6
  • بازدید سال : 57
  • بازدید کلی : 32,198
  • کدهای اختصاصی
    موقعیت شما
    وصیت شهدا

    سامانه پیام کوتاه لوگوي ما
    شماره روابط عمومی:

    09137381497