برادرش را صدا زد.دو هزار تومان به او داد که به دست یکی از
رزمنده ها برساند.گفت:«دخترش دم بخته و نیاز شدید به پو داره.من را
هم میشناسه.اگه من پول را بهش بدم ممکنه خجالت بکشه.شما این پول
را به دستش برسان.»
برادرش را صدا زد.دو هزار تومان به او داد که به دست یکی از
رزمنده ها برساند.گفت:«دخترش دم بخته و نیاز شدید به پو داره.من را
هم میشناسه.اگه من پول را بهش بدم ممکنه خجالت بکشه.شما این پول
را به دستش برسان.»