تعداد زیادی از دوستان رزمنده اش به عیادت شوهر خواهرش آمده
بودند.تازه از بیمارستان مرخص شده بود.دو پایش را دست داده بود،
خواهرش دست تنها بود.قربانعلی رفت داخل آشپزخانه.قابلمه را برداشت.
خودش غذا را درست کرد.از همه مهمان ها پذیرایی کرد.غذا را که
خوردند در خانه را قفل کردو گفت:«دوستان عزیز ظرف ها را بشورید بعد
برید.»مجبورشان کرد همه جا را مرتب کردند و رفتند.